جدول جو
جدول جو

معنی سال جاری - جستجوی لغت در جدول جو

سال جاری
امسال
تصویری از سال جاری
تصویر سال جاری
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سال دار
تصویر سال دار
سالمند، سال دیده، پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سال نوری
تصویر سال نوری
در علم نجوم واحد اندازه گیری طول برابر با مسافتی که نور در مدت یک سال طی می کند، معادل ۱۰۱۲×۹۴۶
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سال قمری
تصویر سال قمری
در علم نجوم دوازده دور ماه در بیست و هشت منزل واقع در منطقه البروج و یا نقاط نزدیک آن
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
در اصطلاح وزارت دارایی حساب سالیانه که تا آخر خرداد ماه رسیدگی و تمام میشود
لغت نامه دهخدا
(لِ هَِ)
رجوع به سال شود
لغت نامه دهخدا
نام مردم رامیان بهندوستان، (از حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کدکن پائین رخ بخش کدکن، شهرستان تربت حیدریه در 37هزارگزی شمال باختری کدکن و سر راه اتومبیل رو کدکن بشهر کهنه واقع شده است هوای آن معتدل و دارای 428 تن سکنه است، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول آن پنبه، شغل اهالی زراعت، گله داری و کرباس بافی و راه آن مالرو و تابستان از شاه بخش میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
پنج فرسخ میانه جنوب و مشرق فهلیان است، (فارسنامۀ ناصری گفتاردوم ص 304)
لغت نامه دهخدا
در تداول عامه به معنی تجزیۀ طلا از خاک و چیزهای دیگر بکار میرود
لغت نامه دهخدا
(لِ جَ)
نوعی از سال شمسی است منسوب بتاریخ جلال الدین ملکشاه سلجوقی. ایام سال سیصدوشصت وپنج روز و ربع روز، هر ماه را سی روزه گزیده و در آخر اسفندارمذ پنج روز افزایند و در سال چهارم شش روزافزایند. (غیاث). سال تاریخی شمسی، و آن چند روز ازسال قمری زیاده است و این محقق است از خدمت امیر شهاب الدین حکیم کرمانی. (شرفنامۀ منیری) :
هزار سال جلالی بقای عمر تو باد
شهور او همه اردیبهشت و فروردین.
سعدی (نقل از شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
(شُ / شَ)
شمردن سالها برای تعیین تاریخ. تقویم نویسی.
در مشرق قدیم سال شماری علمی، چنانکه اکنون معمول است نبود و مبداء ثابتی هم برای تاریخ نداشتند. برای احتیاجات معیشتی در مصر، بابل و فلسطین در ابتداء، سنین را از واقعۀ مهمی حساب میکردند مثلاً در بابل میگفتند: ’سالی که دونگی بتخت نشست’و چون عده این نوع سنوات زیاد بود دولت بابل صورتی ترتیب داده بطور متحد المآل بولایات میفرستاد، تا بدان عمل کنند. وقتی که میخواستند سالی را معین کنند، که واقعۀ مهمی در آن روی نداده بود، مینوشتند: ’فلان قدر سال بعد از سالی که فلان واقعۀ مهم روی داد’ درفلسطین و مصر هم بدین منوال سالشماری میکردند. بعد در زمان سلسلۀ دوم فراعنه، مقرر شد، که سالها را ازابتداء سلطنت هر فرعون حساب کنند بعدها این اصول راهم ترک کرده مبداء را اول سال نو قرار دادند، در بابل هم این ترتیب در زمان سلسله کاسّی ها شروع شد و بعد به آسور سرایت کرد. راجع بدورۀ مادی مدارکی بدست نیامده و در دورۀ هخامنشی به ذکر ماه و روز اکتفا میکردند و کلیۀ هرج و مرجهای زیاد در این قسمت از تاریخ دیده میشود و علمای آثار قدیمه زحمات زیاد در تحقیق و تدقیق مسائل مربوط کرده و میکنند. (از ایران باستان ص 108)
لغت نامه دهخدا
(لِ قَ مَ)
اما سال اصطلاحی آن است که بنهادن مردمان که دوازده بار چند ماه طبیعی است و اندازۀ وی سیصد و پنجاه و چهار روز است و پنجیک روز شش یک او جمله کرده و این یازده تیربود اگر شباروزی سی تیر بود و این سال قمری خوانند. (التفهیم ص 221). رجوع به سال طبیعی و سال شود
لغت نامه دهخدا
(حِ بِ)
حسابی که در بانکها به نام اشخاص باز میگردد و شرایط نقل و انتقال وجوه سپرده در این حساب آسان میباشد. و معمولاً سودی برای آن منظور نمیشود. (اصطلاح بانکی)
لغت نامه دهخدا
(گُ نَ)
دهی است از دهستان پشتکوه سورتیجی بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، واقع در 8000گزی شمال خاوری کیاسر. هوای آن معتدل و دارای 25 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و رود خانه چرگت و محصول آن غلات و برنج است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
منسوب به ایل جار، رجوع به ایل جار و ایل جاری کردن شود، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سال نوری
تصویر سال نوری
سال شیدی
فرهنگ لغت هوشیار
افزاری توانگری، چار پا داری ستور داری، دامپروری ثروتمندی توانگری، دارای چارپایان بودن، تربیت گاو و گوسفند واسب: شغل اهالی کشاورزی و مالداری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماء جاری
تصویر ماء جاری
آب روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غال کاری
تصویر غال کاری
تجزیه طلا از خاک و چیزهای دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساب جاری
تصویر حساب جاری
همار تزاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سال شماری
تصویر سال شماری
محاسبه سالها برای تقویم یا تاریخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سال قمری
تصویر سال قمری
سال ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالاری
تصویر سالاری
مهتری، ریاست، پادشاهی، پیری، سالخوردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سال قمری
تصویر سال قمری
سالی که طبق دوازده ماه قمری (گردش انتقالی ماه) حساب شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سالاری
تصویر سالاری
حکومت
فرهنگ واژه فارسی سره
ریاست، سروری، مهتری، سرداری، فرماندهی، حکومت، پادشاهی، سلطنت، پیری، سالمندی، کهنسالی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع چهاردانگه سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
جای بلند، مکان بلند، صدر، درجه ی بالا
فرهنگ گویش مازندرانی